اذان بگو، از آن بگو: که نوبت رطب شده
بده شکر از آن دو لب، به آن که جان به لب شده
اذان بگو، از آن بگو: که نوبت طرب شده
خوشا طرب، خوشا طلب، که عشق او سبب شده
وضو بگیر با شراب و بعد از آن قیام کن
دو دست را چو جام کن، که نوبت طلب شده
به خستگان تشنه لب، به تشنگان جان به لب
بده پیاله لب به لب ز می که مستحب شده
افطار کرده این جان با قندی زبانت
نیرو شده دو چندان با شیره ی لبانت
لشکر کشیدی از نو بر این دل دو پاره
تیز است تیغ عشق و آن ناوک کمانت
آهوی دشت عشقی -خوش می خرامی ای جان
دمساز عشق من شو - تا دل شود ضمانت
روح و روان مائی -خوشتر زجان مائی
دانی که منزل دل اینک شده مکانت؟
در حسرت دو چشمت آواره ی بیابان
آیا شود بیایم در سایه ی امانت؟
ماه نیایش است و دلها به سوی یار است
قلب محب محزون پیوسته در هوایت
"حبیب الله ادیبی"
آدمها همه چیز را همین طور حاضر و آماده از مغازه ها میخرند.
اما چون مغازه ای نیست که دوست معامله کند, آدمها مانده اند بی دوست.
تو اگر دوست میخواهی مرا اهلی کن.
پرسید: اهلی کردن یعنی چه؟
گفت:یعنی ایجاد علاقه کردن و این چیزی است که مدتهاست فراموش شده
پرسید راهش چیست؟
گفت: باید صبور باشی , خیلی صبور