افطار کرده این جان با قندی زبانت
نیرو شده دو چندان با شیره ی لبانت
لشکر کشیدی از نو بر این دل دو پاره
تیز است تیغ عشق و آن ناوک کمانت
آهوی دشت عشقی -خوش می خرامی ای جان
دمساز عشق من شو - تا دل شود ضمانت
روح و روان مائی -خوشتر زجان مائی
دانی که منزل دل اینک شده مکانت؟
در حسرت دو چشمت آواره ی بیابان
آیا شود بیایم در سایه ی امانت؟
ماه نیایش است و دلها به سوی یار است
قلب محب محزون پیوسته در هوایت
"حبیب الله ادیبی"